محل تبلیغات شما



برای تاریخ(28)

در دوران کمپاین و اوایل حکومت اشرف غنی(که عبدالله نیز یک گوش پلاس را گرفته بود) بیشترین امیدواری که داشتم این بود که قوانین نافذه که هیچ کس سراغش را نمیگیرد، روی سکو خواهد ایستاد و مردان قانونی مثل سرور دانش بعد ازان نه فقط نویسنده و ناشر قانون بلکه ناظر و تطبیق کننده قانون در کنار اشرف غنی خواهد بود.

حالا وارد ششمین سال حکومت نیمه بند این آدم شده ایم. با یک نگاه به گذشته و حال تنها چیزی بیشتر از همه جلب توجه می کند و ذهن آدم را درگیر، قانون شکنی و قانون گریزی اشرف غنی و بی توجهی دانش و شرکای قدرت شان است. دراین برهه 5 ساله، اشرف غنی بیشتر پای اوراقی را امضا کرده است که منافات صریح با قوانین دارد تا اوراقی که در مطابقت با قانون و به نحوی ناظر بر اجرای درست قوانین باشد.

برای سوء استفاده از قانون برای تحکیم قدرتش هیچ گاهی ابای نداشته است. دور زدن قانون در مواردی که پای یکی از رفقا و شریکانش مثل وزیر مالیه گیر کرده باشد و تطبیق بی مورد و نمایشی قانون در مورد رقبایش مثل وحیدی از سرگرمی های روزمره اشرف غنی است. تغیر در مواد قانونی  در جای که قانون مانع از کار های خودسرانه این آدم بوده باشد مثل آب خوردن میماند. مثل تغیر حکم اعدام به حبس ابد وقتی پای اعدام انس حقانی در میان آمد. واریز شده مبالغ بدون حساب کتاب به حساب فرزندانش در امریکا، حساب خانمش در بیروت، استفاده ی غیر قانونی و بی رویه از بودجه ملی برای حاتم بخشی به وابستگان و رفقایش از کود 91، استفاده از نیروهای امینتی برای سرکوب مخالفانش دراین روزها بیشتر از هر زمان دیگر رونما می شود. اما کسی نیست که جلوی این یاغی کوچی را بگیرد. آدم وقتی اقدام رییس جمهور را برای فرستادن هیلوکپتر برای نجات داعشی ها از محاصره طالبان و انتقال جنازه سران طالبان از جنوب به شمال و نفرستادن کمک هوایی به نیروهای امنیتی در محاصره طالبان و بمب باردمان خانه قیصاری و کنار هم چیند، فکر می کند حکومت حکومت طالب است و امارات اسلامی  است که بیشترین نفع ازاین حکومت می برد.

سرور دانش مردم قانون افغانستان در کنارش فقط تماشاگر قانون شکنی و زورگویی این آدم است و در گوشه خودش اشک می ریزد که مبادا در صورت صدا بلند کردن به سرنوشت دوستم گرفتار اید.

شاید این دور ریاست جمهوری را او بازهم با تقلب برنده اعلان شود و یک دور دیگر نیز سر مردم را بباد دهد و شاید هم برنده نشود که دراین صورت اگر بخت با مردم افغانستان یار بود، همه اینها را حساب پس خواهد داد. داکتر نجیب با وجودیکه در اواخر عمرش فرشته نجات برای مردم بود اما بخاطر ظلمی که در دوران ریاستش در امینت ملی کرده بود و کشتن مردم بی گناه، بدون جواب نماند و بالاخره ظالمی دیگری آمد و حسابش را کف دستش داد. اشرف غنی نیز خون 45 هزار نیروی امنیتی و هزاران شهروند عادی کشور را که در دوران زعامت و از روی نابخردی او کشته شده اند، بگردن دارد. و این همه خون بی جواب نمیمانند.


برای تاریخ (27)

به تازگی رومه اطلاعات روز پرده از فساد مالی و اداری بزرگ و شرم آوری در وزارت دفاع ملی طی گزارشی مفصلی برداشته است. دراین گزارش که با وجود اسناد دقیق و موثق درصحت آن هیچ شک و شبهه ی نیست، سخن از قرار داد تعمیر جنراتور های وزارت دفاع در قول اردوهای ساحوی این وزارت به مبلغ 420 ملیون افغانی است که روند قرارداد و پرداخت پول انرا به چالش کشیده است.

این پول ها پول نان و آب سربازانی است که باتاخیری دریافت معاش و تاخیری اکمالات جنگی و خوراکی تا پای جان برای حفظ خاک و جان مردم افغانستان با طالب و داعش و پاکستانی و ایرانی می جنگند. 

حکومت غنی که امروز ها شعارش را "دولت ساز" و "حساب میدهیم و حساب میگیریم" انتخاب کرده ، برای اینکه از حساب دهی طفره رفته و اذهان عامه را ازاین گزارش منحرف کند، مردم را به تجلیل از روز ملی پرچم سرگرم است و به فیس بوک چلونکی ها و موتر چلونکی هایش سفارش کرده تا می توانند، صفحات مجازی و خیابان هارا از سه رنگ پرچم افغانستان پر کنند. مردم ظاهر بین خصوصا هزاره ها نیز با آب و تاب خاصی از این روز با حمل پرچ های بزرگ تجلیل کردند.

تجلیل از این روز با حمل پرچم های بزرگ افغانستان مرا به یاد پرچم بزرگی دیگری انداخت که مردم در مارش جنبش روشنایی آنرا به نشانه ی حمایت از ارزش های ملی و نیروهای دفاع ملی با خود تا دهمزنگ حمل کردند و در آخر روز تکه های بدن عدالت خواهان را در میان آن جمع کرده و یکجا در مصلی شهید مزاری دفن کردند.


برای تاریخ (26)

یکی از ویژگی های غنی و اطرافیانش، خصوصا سخنگویان و در راس شان مرتضوی این است که تبحر و تخصص منحصر به فردی در شایعه پراکنی و روپوشی سیاه رویی شان با اشاعه یک خبر دروغ یا یک سوژه نه چندان مهم، دارند. از شروع حکومت وحدت ملی تا الان هر باری که سیاه رویی این حکومت میان مردم درز کرده است، فیس بوک چلونکی های ارگ  برای منحرف کردن اذهان عمومی به طور ماهرانه دست به شایعه پراکنی و کلان کردن یک حرف پوچ و بی معنی زده اند. این بار وقتی پرده از روی فساد اخلاقی و رشوه های جنسی با گزارش بی بی سی برداشته شد، حکومتیان کاسه زردالوی را که مربوط به جاغوری بود سوژه انحراف افکار عمومی ساخت. این سیاه رویی در سطح جهان رونما شد. لطمه ی بزرگی بر "پاک بودن" حکومت اشرف غنی وارد کرد. اما ارگ هم چنان توانست از خطر انتقاد و شورش مردم حد اقل در سطح رسانه ها و فضاهای مجازی با یک کاسه ی زردالو بکاهد.

این کاسه زردالو معلوم نیست در کجا ازش عکس گرفته شده اما توانست روپوش خوبی برای سیاه رویی حکومت اشرف غنی باشد. این کاسه زردالو حتی باعث بگو مگوهای فیس بوکی میان باشندگان مختلف هزارستان شد. دراین میان جاغوری ها بیشتر ادعای ملکیت آنرا داشت.

جا دارد که اشرف غنی بخاطر این حماسه افرینی کاسه زردالو، امسال از دهقانان و باغبانان تشکری ویژه کرده و برای رونق بازار آنان توجه ویژه ی مبذول دارد.


برای تاریخ (24)

جرگه می و فرمایشی غنی با هزینه 5 ملیون دالر و تعطیلی اجباری و راه بندی یک هفته ی پایتخت که خودش ملیون ها دالر بر اقتصاد پایخت نشنیان ضربه وارد کرد، دیروز جمعه به پایان رسید. نتیجه این نشست فرمایشی-نمایشی چیزی جز خسارت مادی و معنوی بر شهروندان افغانستان نداشت.  غنی در پایان این جرگه روحیه قوم گرایی و طالب ستایی خودرا نیز به نمایش گذاشت. او وعده ازادی 175 طالب را از زندان های حکومت داد. این در حالیست که طالبان نه تنها هیچ بهایی به این جرگه و قطع نامه آن و حتی به تصمیم طالب دوستی غنی نداد که بر طبل انسان کشی شان بلند تر و بلند تر کوبید. مسافرین هزاره را در غزنی تیر باران کرد. زن و فرزند عضو ارتش را در پکتیا از دم تیغ گذراند.

این تصمیم نا بخردانه غنی درحالی گرفته و اعلام شد که عبدالرزاق وحیدی وزیر پیشین کابینه غنی بدون اثبات جرمی از دانشگاه کابل دستگیر/اختطاف شده و در پلچرخی به سر می برد. غنی این روزها بیشتر از پیش خودرا منفور ملت می سازد. هیچ شهروند افغانستان راضی به آزادی زندانیان طالبانی که هر روز جان و مال مردم را به نابودی می کشانند، نیست. اما غنی بخاطر خوش خدمتی به این گروه شورشی و یاهم بخاطر تعلقات قومی-تباری که با آنان دارد، دست به چنین عمل ننگین می زند. زندگی مردم برای غنی که خودش پشت دیوار های بلند کانکریتی پنهان شده است و خانواده اش در آمریکا بسر میبرد، هیچ ارزشی ندارد. خون فرزندان سرباز و شهید شان به آسانی به معامله می رود. این همه را مردم فراموش نخواهند کرد. و روزی حساب همه این خیانت های بزرگ را از غنی خواهند گرفت


برای تاریخ(23)

با اندک درنگی بر صفحه تاریخ صد ساله افغانستان و مروری بر خصایص و ت های حاکمان که اکثر مطلق شان پشتون تبار بوده و هست، یک خصلت و مشخصه مشترک که بین همه آنها وجود دارد و اکثرا هم زمینه به زمین خوردن شان را فراهم کرده است، خودخواهی و خودبرتر بینی آنان است. از زمان عبدالرحمن خان جابر که پایه گذار افغانستان نوین نامیده می شود تا امروز که خلف صالحش اشرف غنی بر سریر قدرت مطلق قوم گرایی و پشتون والی تکیه زده است، این خصیصه با کم و کیف متفاوتی میان حاکمان دست بدست شده است؛ عبدالرحمن با تفکر پشتون-برتری که داشت میخواست تمام حدود و ثغور افغانستان را تحت قیادت پشتون ها و در نهایت زیر امر خودش در بیارد. و برای تحقق این ایده و آرمانش از ابزارهای مختلف قومی و تباری و ایدیولوژی استفاده برد و در نهایت فاجعه بزرگ نسل کشی هزاره ها و شینواری را و برای حفظ قدرت مطلقه خودش، فروش خاک افغانستان را به کشور های همسایه در کارنامه حاکمیتش به ثبت رساند.

بدنبال عبدالرحمن حاکمان دیگری که در قالب های مختلف شاهی و جمهوری زمام امور را بدست گرفتند نیز، هرکدام به نوبه خود برای گسترش قدرت و منافع شخصی و خانوادگی شان دست به هر نوع حربه ی برده است ولو اینکه این کار شان به نابودی جان و مال ملت منجر شده باشد. در دوره پسا طالبان و روی کار آمدن کرزی، خودخواهی و خود پروری به شکل مدرنش در دستگاه حکومت پدیدار گشت. شاهد براین مدعا، گزارشی است بر سرمایه های ملیاردی و اما پنهان کرزی در دوبی که رومه دیلی میل در این اواخر از آن پرده برداشت. کرزی برای حفظ جایگاه و قدرتش و برای افزایش سرمایه های ملیاردی اش ذره ی هم به فکر منافع مردم افغانستان نبوده است. گریه های که در سخنرانی هایش دیده ایم، اشک تمساحی بیش نبوده است.

با روی کار آمدن اشرف غنی احمد زی که در یک انتخابات پر از تقلب و افتضاح و با کمک امریکا افسار قدرت را بدست گرفت، نشانه های از خود خواهی و خود محوری زیادی به چشم می خورد. از همان آوان ریاست جمهوری اش دست به حذف کسانی زد که فکر می کرد سدی در برابر زیاده خواهی اش خواهد بود. حالا که 5 سال ریاستش رو به اختتام است، کارنامه اش پر است از تصمیمات فردی و عجولانه و چیغ زدن های که زمینه ساز بسیاری از تنش های قومی و سمتی شده است. اشرف غنی با توهمی که دارد و خودرا متفکر میداند، دوست ندارد هیچ کسی روی حرفش حرف بزند ولو در اشتباه مطلق باشد. قطع نظر از اینکه غنی سراپا آغوشته به لجن قوم پرستی و دیگر ستیزی است که در بسا مواردی هم چون مساله لین برق 500 کلوولت ترکمنستان باعث و بانی فاجعه های بزرگی انسانی شده است، خودخواهی و خودبیشتر بینی اش بسیاری از افراد نزدیک به او که مدتها جور و بازویش بودند، از او بریدند و علیه او سنگر گرفتند. در تازه ترین رویداد تشکیل لویه جرگه سفارشی است امروز اخرین روزش است. وقتی امریکا بدون حضور حکومت وحدت ملی مذاکره با طالبان را آغاز کرد، گروه های ی داخلی نیز بر ان شدند تا با پا درمیانی روسیه جانب دیگر مذاکره با طالبان قرار گیرند. دراین میان اشرف غنی تنها ماند. نه از جزئیات مذاکره امریکا با طالبان چیزی میدانست و نه هم گروه های ی دیگر به عدم حضورش در مذاکره با طالبان اهمیت قایل شدند. اینجا بود که غنی خودرا تافته جدا بافته دید و بر ان شد تا تشکیل جرگه می را سفارش دهد. قاعده براین است که این جرگه با مشارکت همه اقشار مردم از گروه های ی گرفته تا افراد ملکی از همه ولایات در حالات اضطرار تشکیل شود. اما غنی با وجود با پیشنهاد افرادی مثل کرزی مبنی بر به تعویق انداختن این جرگه، تک و تنها از کوچیهای خودش و افراد که گرفتن یک عکس سلفی در تالار لویه جرگه مهمتر از تصمیمات صلح برای شان است دعوت کرد تا در مورد چگونگی صلح با طالبان مشوره کند.

نتیجه این جرگه به وضوح قابل پیش بینی است؛ هیچ. کسانی که در این جرگه شرکت کرده اند را می توان به سه گروه تقسیم بندی کرد:

یک:  افرادی که از حلقه ارگ اند و به سفارش غنی و اطرافیانش اینجا آمده اند،

دو: کسانی(عمدتا پشتون ها)که در همین روزها فرزندان و برادران شان در رکاب طالبان در مقابل نیروهای امنیتی در نبردند،

سه: کسانی(عمدتا غیر پشتون) که صرف بخاطر تعلق قومی-خانوادگی به افراد وابسته به ارگ در بدل وعد وعید های مالی و پولی به اینجا آورده شده اند.

در این میان گروه های ی عمده که نقش بسزایی در آوردن صلح می تواند داشته باشد، غایب است. نادیده گرفتن این کتله سنگین در تصمیم گیری های کلان ملی صرف بخاطر تصمیمات خود محوری غنی است. اگر مردم افغانستان به صلحی که آرمان همه شان است، دست نیازند، مقصر اولش غنی است؛ چرا که افغانستان کشوری است که هرکس سهم خودرا میخواهد. اگر بدستش نیارد، در سنگ اندازی دست چیره ای دارند. اشرف غنی سنگ اندازی های زیادی در راه آوردن صلح کرده است. چه از طریق جنگ و چه از طریق مذاکره. اگر غنی بخواهد یک تنه پروسه صلح را به پیش ببرد و دیگران را خصوصا گروه های ی را نادیده بگیرند، آنها نیز افغانند و سنگ اندازی را به اندازه او بلدند. این وسط ملت است که در دریای از خود خواهی و خودبرتر بینی اینها غرق می شوند.


برای تاریخ(22)

 

ظاهرا هیچ کسی مایل به آوردن صلح در افغانستان نیست. به سخن دیگر، هیچ گروهی که فعلا حرف از صلح می زنند و پاچه بر زده اند تا در گفتگو با طالبان پیش قدم شوند، حاضر نیستند مردم بعد از سالها ویرانی و تباهی  دوباره نفسی تازه کرده و روی خوش زندگی درخانه اش را ببینند. این حرف به عنوان یک ادعا، اثباتش خیلی ساده است: درحال حاضر بیشتر از دو گزینه روی میز وجود ندارد. یا با طالبان صلح شود و یاهم روند نیمه بندحکومت داری افغانستان به همین شکل ننگین ادامه یابد. در هر صورت، گروهی ذینفع است. اگر میان دولت و طالب صلح شود، بزرگترین ذینفعان مردم افغانستان اند. حد اقل منفعت صلح این است که (در خوشبین ترین حالت)شهروندان عادی دیگر قربانی انتحار و انفجار طالبان نمی شود و راه های مواصلاتی ولایات به کابل دیگر خطری برای تردد شهروندان نخواهد داشت. اما در حالت عکسش که ادامه جنگ با طالب و تداوم حکومت نیمه بند دموکراسی باشد، نیز کسانی استند که بیشترین نفع را از این حالت می برند. گروه های ی، حکومت که فعلا با کارزار صلح اوری امریکا مخالف است، گروه های شورشی. این ها در واقع امر کسانی اند که بقول معروف کلید صلح در دست شان است. اینها به خاطر پیش فرض متضرر شدن منافع ی و اقتصادی شان در صورت صلح با طالبان، حاضرند نهایت تلاش شان را کنند تا روند صلح و صلح آوری را کندتر کنند.

خلیل زاد از یک در تلاشش را می کند تا منت گذار مردم افغانستان باشد. از سویی، حکومت تا اخرین تلاشش می خواهد تلاش خلیل زاد را خنثی و بی نتیجه جلوه دهد. و گروه های ی دیگر نیز از سمت سوم چشم به ادامه نفع شان دوخته است. این وسط چشم مردم ما تا نتیجه مطلوب مذاکرات اینها سفید خواهد شد. 


برای تاریخ (21)

آشفتگی و بی سرو سامانی وضعیت امنیتی و ی امروز افغانستان به منتها درجه اش رسیده است. از یک طرف امریکا که روزی تا به دندان مسلح عزمش را برای نابودی طالبان جزم کرده بود، با احساس درماندگی که در مقابل طالبان دارد، میخواهد خود را از این مخمصه بیرون بکشد. این درحالیست که موج بزرگی از انتقاد ها و  هم از سوی بسیاری از ت دانان امریکایی و هم از سوی جامعه بین الملل و از نیز از سوی دولت و مردم افغانستان بر این تصمیم عجولانه اداره ترامپ وارد شده است. از سوی دیگر دولت افغانستان، بخصوص اشرف غنی بنا به ملحوظات ی و منافع شخصی که در عدم گفتگو و مصالحه با طالبان (حدا اقل در کوتاه مدت و به مدت یک دور ریاست جمهوری دیگر)می بیند، تلاش دارد تا سر راه مصالحه با طالبان سنگ اندازی کرده و یا حد اقل با تبلیغات و شایعه پراکنی هایش اهمیت این گفتگو را که قرار است فردا سه شنبه، 5 فبروری در مسکو برگزار شود، زیر سوال برده و نتیجه آنرا به زیان مردم افغانستان قلمداد کند. در سوی سوم این مثلث شوم ی، گروه های ی قرار دارد که هر کدام در پیشتازی برای شرکت در گفتگو با طالبان، سر از پا نمی شناسند.

هدف حضور امریکا در افغانستان و این جنگ طولانی فقط یک چیز بود؛ نابودی تروریستان طالب و القاعده از خاک افغانستان. حالا بعد از سال نبرد خونین و تلفات جانی و مالی سهمگین که هم نیروهای خارجی و هم دولتی و مهم تر از همه، شهروندان عادی افغانستان متحمل شدند، دوباره ترامپ میخواهد سایه ترس نیروهای آمریکایی را از سر همان تروریستان برکنده و دوباره آنان را بر اریکه قدرت بنشاند و افغانستان را به دوران قبل از 2001 برگرداند.

 


انتحار و انفجار به شدتی که بعد از 2010 در کویته اتفاق می افتاد و بیشترینه شان به هدف قتل و کشتار مردم هزاره سازماندهی میشد، قبل از 2010 به پیمانه کمی شاهدش بودیم. خبر های ترور افراد عادی و شخصیت های ی و  نامدار کم و بیش هرچند گاهی شور در دل مردم می انداخت و آینده را روز بروز در اذهان مردم، با ابهامی بیشتری به تصویر می کشاند. از میان همه آنها آنچه برای خودم شخصا تکان دهنده بود و با شنیدنش رمق از وجودم زدوده شد، خبر ترور یوسفی بود. 26 جنوری 2009  برای دیدن دوستان به مری آباد رفته بودم .نزدیک تنظیم نسل نو منتظر دوستی بودم که صدای بلند گویی مسجد محل اعلانی با "قالو انالله" پخش کرد. با شنیدن نام حسین علی یوسفی وجودم گرفته شد و پاهایم سست شد. انگار کوهی بزرگی دارد بر شانه هایم فشار وارد میکند. زمین گیر شدم. هوای دلم به یکبارگی تیره گشت و احساس کردم نه تنها حزب دموکراتیک هزاره بلکه همه هزاره های کویته رهبر و پیشراه شان را از دست داد.

یوسفی شاه مهره ی و مردم هزاره ها در کویته بود. او درحالیکه ریاست حزب دموکراتیک هزاره را به عهده داشت، و یک مرد ت دان و تگر بود،مرد فرهنگی و قلم بدست خوبی نیز بود. اهداف که یوسفی برای هزاره ها داشت و برنامه های که برای رسیدن به اهدافش داشت متفاوت از همه جناح ها و گروه های بود که درمیان هزاره های پاکستان دست نمایندگی از هزاره هارا به سینه می کوبند. از اهداف بزرگ یوسفی کاهش شکافی بود که میان هزاره ها و دولت پاکستان وجود داشت. این شکاف زمانی به وجود آمد که ملاها میخواست کویته را لبنان بسازد. دولت از 2003 به بعد به چشم دشمن و یا حد اقل همدست دشمن و سیال به هزاره می دید. بارها و بارها هزاره هارا و حقوق آنانرا نادیده میگرفت و حتی بعضی حملات تروریستی را به ظن اکثریت مردم دولت سازماندهی میکرد. یوسفی میخواست این شکاف را پر کند. او حزب دموکراتیک هزاره را یگانه وزنه ی آینده نگر برای ترمیم مناسبات مردم و دولت برگزیده بود تا از طریق آن مردم را به حکومت وصل کرده و توجه بیشتر حکومت را بسوی حقوق مردم هزاره و حفظ امنیت شان جلب کند.

10 سال است یوسفی درمیان مردم نیست و فکاهی ها و سخنرانیهای جذابش گوش نواز مردم نیست اما اهداف که یوسفی داشت تازه دارد به واقعیت مبدل میشود. امروز مردم هزاره کویته با داشتن دو وزیر از حزب دموکراتیک هزاره(خالق هزاره و قادر نایل) در پارلمان بلوچستان شاهد پیشرفت های چشمگیری این حزب که روزی یوسفی ریاستش را به عهده داشت، می باشد. ظاهرا زمان آن رسیده که دیگر مردم خود را از دولت تافته جدا بافته ندانسته و حکومت نیز برای تامین امنیت و حفظ حقوق شهروندی این مردم دیگر بی توجه و دست به چانه ننشیند و امید ها براین است که این مهم از عهده افراد این حزب برآمده و شاهد تکرار روزهای سیاه گذشته نباشند.


برای تاریخ (20)

با توجه به وضعیت ملتهبی که در ارزگان خاص و جاغوری و مالستان پیش آمده از یک سو و مذاکرات به اصطلاح صلح میان طالبان و کشورهای منطقه و آمریکا از دیگر سو تصویری بسیار مبهم و تاریکی از آینده افغانستان به صورت عموم و هزاره ها بصورت خاص در اذهان ظاهر می شود.

وضعیت ناگوار جنگی در ولسوالی های با ساکنین صدفیصد هزاره مالستان و جاغوری و هم چنان ارزگان خاص که مدت یک هفته است زندگی را درکام ساکنین این مناطق تلخ کرده و هزاران خانواده را داغدار و آواره است نشان دهنده ی یک دسیسه و پلان تصفیه قومی بزرگی است که از سوی تکیه زدگان براریکه قدرت طرح ریزی شده و توسط گروه تروریستی طالب که هردو از یک تبار اند، به اجرا در می آید. دلایلی زیادی برای اثبات این ادعا وجود دارد؛ تعلل درارسال نیروهای کمکی در حوتقول برای نجات جان نیروهای پولیس و مقاومت مردمی و حفظ قلمرو حکومت در مقابل تهاجم تروریستان طالب بر هیچ کسی پوشیده نیست که به صورت تعمدی  از سوی ارگ صورت گرفته است. پر واضع است که دولت در حفظ جان و مال مردم افغانستان نهایت بی توجهی را به خرج می دهد. در خصوص ولسوالی های مذکور بیشتر از پیش آشکار شد که حکومت کوچکترین حقی زندگی آرام و صلح آمیز برای مردم افغانستان خصوصا هزاره ها قایل نیست. (در رابطه به این فاجعه که دقیقا در سومین سالیاد فاجعه تلخ سربریده شدن تبسم اتفاق می افتد، دیروز 21 عقرب 1397 بازهم مردم غرب کابل خصوصا دانشجویان در چهار راهی پشتونستان، بیخ گوش ارگ صدای دادخواهی سر دادند و از حکومت خواستار توجه جدی و اقدام عملی فوری درخصوص تامین امنیت در مالستان، جاغوری و ارزگان شدند).

 در این مدتی که اشرف غنی سکان دار این جغرافیای نفرت بوده است، بطور بسیار بی پیشینه رهبران و بزرگان غیر پشتون  و همین طور پشتون های طالب ستیز یا بصورت فزیکی از میان برداشت شده و یا چنان زمین گیر شان کرده است که حتی توان کوچکترین مخالفت با او را ندارند. نمونه اش را می توان به دوستم، محقق و عطا اشاره کرد. هزاره ها وازیک ها در این میان بیش ازهمه ضربه دگر ستیزی این شئونیست را خورده است. هزاره ها امروز حضور شان به طور فزاینده ی از بدنه حکومت رو به کاهش است. در صفوف نظامی، جنرالان و صاحب منصبان هزاره یا قبل از وقت به تقاعد سوق داده می شوند و یا تنزیل رتبه می شوند تا خود مجبور به استفعا شده و دست شان از این نظام کوتاه شود. این درحالیست ک سربازان هزاره به مناطق نا امن پشتون نشین در خط اول جنگ فرستاده می شوند تا شانس زنده ماندنش به صفر تقرب کند.

حالا که زلمی خلیاد پشتون تبار متعصب امریکایی که به عنوان مامور مصالحه میان دولت افغانستان و طالبان از سوی آمریکا آمده و قبل از هر امری خواستار به تعویق انداختن انتخابات ریاست جمهوری شده است، بوی یک توطئه دیگری به مشام می رسد. اشرف غنی حکمتیار هم تبارش را که سالها علیه دولت و قوای خارجی جنگید و گذشته ننگین آدم کشی در کارنامه اش دارد با ضمانت کامل و صیانتش از هرگونه محاکمه ی درحالی به کابل آورد که از بودجه دولت برای خودش وبرای اعضای حزبش حق و حقوقی را تعیین کرده است. اشرف غنی این بار میخواهد با پا درمیانی خلیل زاد بزرگترین گروه تروریستی  یعنی طالبان را به میز مذاکره آورده و در نهایت سهیم حکومتی سازد که  به مشکل می توان گفت اقوام غیر پشتون در آن سهم کافی و به میزان شعاع وجودی شان خوهند داشت.

مختل کردن امنیت مناطق امن غیر پشتون شکلی دیگر از ت های حذف گرایانه اشرف غنی است. او بدنبال نا امن کردن ساحات شمال کشور این بار رو به هزارجات آورده است. برمبنای گزارش سیگار دولت افغانستان در مدت زمان عمر حکومت وحدت ملی قلمرو بیشتری را از دست داده است. مناطق هزاره جات تنها مناطقی است که به صورت کامل خارج از سیطره طالبان  بوده و مردمش حامی نظام کنونی و دست آوردهای دموکراتیک است. اما دراین روزها دوره ملتهبی را میگذراند.

نتیجه: هزاره ها در صورت جذب شدن طالبان در دولت، آینده دشوار و سر به مهری در پیش خواهند داشت. و اگر بنا باشد ت های قوم گرایانه در افغانستان ادامه یابد و جامعه جهانی که ملیاردها دالر را خرج بازسازی و پا گرفتن این کشور کرده است توجهی ننماید، سایر اقوام به هیچ وجه چنین وضعیت را برنمی تابند و آن وقت ممکن است گزینه تجزیه افغانستان مطرح شده و افغانستان فصل دیگری از تاریخ پر تنشش را اغاز کنند.

14 اکتبر 20


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مسابقات فرهنگی هنری فردا